معنی سرزمین یخبندان

حل جدول

سرزمین یخبندان

سیبری


یخبندان

قسمتی از دوران چهارم زمین شناسی


کشور یخبندان

ایسلند


دوره یخبندان

دوره هجوم سرما در دو میلیون سال پیش


سرزمین

لکا، وادی، دیار، زادبوم

واژه پیشنهادی

فارسی به عربی

یخبندان

جلیدی


سرزمین

ارض، تربه، منطقه

مترادف و متضاد زبان فارسی

یخبندان

برودت، سرما، یخ‌زدگی


سرزمین

ارض، اقلیم، بوم، خطه، دیار، زمین، قلمرو، کشور، مرزوبوم، ملک، مملکت، ناحیه

لغت نامه دهخدا

سرزمین

سرزمین. [س َ زَ] (اِ مرکب) ملک.مملکت. ناحیت. کشور. اقلیم. مرز و بوم:
سحرگه رهروی درسرزمینی
همی گفت این معما با قرینی.
حافظ.
سرزمینی است که ایمان فلک رفته بباد.
؟

فرهنگ معین

سرزمین

(~. زَ) (اِمر.) مرز و بوم.

فارسی به ایتالیایی

سرزمین

territorio

فارسی به آلمانی

سرزمین

Anlegen, Bereich, Gebiet (n), Gegend, Land (n), Landen, Landstrich

معادل ابجد

سرزمین یخبندان

1084

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری